رفتیم برام لاک بگیره. فرچه لاکو گرفتم سمتش و گفتم انگشتتو بیار جلو لطفا. دیدم با قیافه متعجب و خنده ناباوری نگام میکنه و میگه "چی؟! میخوای بزنی رو ناخن من؟! زشته ها"
من: o_O من لاک دارم رو ناخنام، ببین. بیا اینم دستمال کاغذی، چیزی نیست که عزیزم. زود پاکش میکنم. نترس. بیار جلو :) (و پشت صحنه من ریسه رفته بودم از واکنش گوگولیش)
هر دونه رو امتحان میکردم زودم پاک میکرد :))) میگه خوبه تنها نیومدم، سرگیجه میگرفتم و آخرشم یه رنگی که دوس نداشتی برات میگرفتم!
5 6 تا رنگو چیدم بغل هم و گفتم کدوم خوبه؟ گفت همه که عین هم ان :| :))) عالی بود
نوت 155 / 7سال گذشت ویدا.7سال.مونده 19روز بیمارستان/3کشیک/دفاع/صلاحیت.
نوت 153 / سیمپتوم های رو به زوال
نوت 152 / هر آنگه که خشم آورد بخت شوم،شود سنگ خارا بکردار موم.
رو ,لاک ,هم ,بیار ,o ,میگرفتم ,بیار جلو ,و گفتم ,نیومدم، سرگیجه ,تنها نیومدم، ,خوبه تنها
درباره این سایت